❤ امیر مهدی اقاقیای سفید و محمد طاها یاس سفید من❤

امیر طلا در چهار ماهگی اولین کلمه را گفت که مامان بود در هجده ماهگی ساعت دوازده ونیم شب برای اولین بار راه افتاد و دل مامان و بابا و عزیزجون وخاله شقایق رو شاد کرد امیر عاشق ماکت بازیه عاشق جارو برقیه و هر جا جارو برقی ببینه میخواد روشنش کنه امیر نور چشم خانواده است        عادت داشت تو گهواره بخوابه وتاب تاب بخوره                                  الان هم تا شبها موهای منو نگیره خوابش نمیبره            &nb...

                                            دو روز دیگه تا تولد شاهزاده کوچولوی من باقی مونده اول تیر باشکوه ترین روز زندگی منه یک روز فراموش نشدنی و خاطره انگیز از ورود شیرین ترین و عزیزترین نی نی دنیا به زندگی ما .امیر مهدی انچنان عاشقم ساخت و انچنان قلب من را تسخیر کرد که با خود فکر میکنم سالهای قبل از حضورش را حتی ان زمان که مجرد بودم چگونه زندگی میکردم حتما زندگی بدون او زندگی سردی بوده است.امیر عزیزم با چه زبانی بگویم که دوستت دارم تو در تک تک ضربانهای قلب من جا داری...

امیر عزیز تر از جانم تا به مهد کودک عادت کرد من داشتم دق میکردم اخه باید میرفتم سر کار امیر هم عادت داشت همش کنارش باشم هردوتامون غصه خوردیم الان دیگه به مهد عادت کرده ولی وقتی شبکار هستم دلمون برا هم تنگ میشه اخه امیر گلم تا وقتی موهای منو تو دستش نگیره خواب نمیره عاشق پسر نازم هستم که همیشه گل پسر بوده و هست اما یک کوچولو شیطونه!!!     ...

...

امیرم تو هدیه ارزشمندی هستی که خداوند به ما ارزانی داشته نمیدانم اگر نبودی چگونه زندگی میکردم وجودت گوهر با ارزش زندگی من است       ...

امیر بلا چکار کنم از دست شیطونی هات هر چی زحمت کشیدم و مطلب تو وبلاگت نوشتم همه را حذف کردی درست به اندازه یک چشم به هم زدن!!فقط یک لحظه رفتم تو اشپزخانه وقتی برگشتم دیدم بلههه!امیر اقا رو لب تاب وایستاده داره بالا پایین میپره بعد هم اینتر نت ....دیگه معلومه !فایر فاکس ریختیم روش انقدر کلیک کرد که....وقتی مینویسم دلم برا خودم اتیش میگیره!اخرش باید ویندوزو عوض کنیم فکر کن اقای مهندس کوچولوی ما چیکار کرد!!! ...

...